اولین چیزی که در مورد عظمت حضرت زینب (ع) باید بدونیم، این هست که ایشون از شهادت امام حسین تا بهبود امام زین العابدین علیهما السلام ،امانتدار ودیعه خدا یعنی “امامت”بودند. امام یعنی کسی که جامع جمیع صفات خداوند هست (الاّ ربوبیت) و محل رجوع تمام حاجات مردمِ و این معنای نائب ولیّ الله بودنِ، آیا این مطلب موثق و مورد تاییده؟!
ما متوجه ربط ابتدای گزاره راجع به حضرت زینب علیهاالسلام و انتهای آن راجع به “تعریفِ امام” و خلاصه مقصود نهایی از پرسش نشدیم. بنابر این ناچاریم پاسخ را نیز در دو بخش ایفاد نماییم.
الف – چرا گمان و ادعا شده که اولین چیزی که راجع به حضرت زینب علیهاالسلام باید بدانیم، این مطلبی است که مرقوم نمودید؟! حال این مطلب درست است یا خیر را بعد توضیح میدهیم، اما مشکل اصلی همیشه اینجاست که یک شخصیت را فقط در یک دوره مطالعه کرده و میشناسند. آیا اگر این دوره نبود، یا به شکل دیگری بود، یا اصلاً کربلایی رخ نمیداد، ایشان حضرت زینب علیهاالسلام نبودند و نباید شناخته میشدند؟! خاندان و اصحاب امام حسین علیه السلام، چون دارای کمالات و فضایل بسیاری بودند، کربلا را با آن عظمت رقم زدند، نه این که چون در کربلا بودند و خدمت نمودند، به این فضایل رسیدند!
متأسفانه برخی گمان دارند که حضرت زینب علیهاالسلام، برای دورهای موقت، [از شهادت امام حسین تا بهبود امام سجاد علیهماالسلام]، عهدهدار “امر امامت” گردیدهاند که این گمان کاملاً خطاست و مغایر با تمامی شناختها (معارف) و اعتقادات تشیع و نیز تصدیق عقل میباشد. امام علیه السلام، جانشین [نایب، نماینده] دارد، اما جایگزین ندارد، مگر امام بعدی.
“امر امامت”، تا وقتی امامی در قید حیات است، به هیچ وجه و در هیچ شرایطی، حتی برای یک لحظه، به کسی واگذار نمیگردد، حتی به امام بعدی، چه رسد به دیگران، هر چند حضرات عباس، زینب و علی اکبر علیهم السلام باشند.
“امر امامت”، بر عهدهی شحص امام علیه السلام میباشد، حال چه در سلامت باشند یا بیماری، در محراب باشند یا گودال قتلگاه، حاضر و در جمع باشند و یا غایب از نظر، نشسته باشند یا ایستاده، در حال قیام باشند و یا نباشند. بنابراین، امر امامت، حتی برای یک لحطه نیز به دیگری واگذار نمیگردد، مگر آن که امامی به شهادت رسد و امر امامت به امام بعدی برسد.
بنابراین، علمداری یا غافلهسالاری و یا مراقبت و محافظت از امام معصوم و هر خدمت دیگری که این بزرگواران به اسلام نمودهاند، به هیچ وجهی به معنای امامت آنان، هر چند موقت، نمیباشد.
●- پس، حضرت زینب علیهاالسلام، فقط از شهادت امام حسین تا بهبودی امام سجاد علیهما السلام، امانتدار ودیعهی الهی “امامت” نبودند، بلکه در تمام عمر چنین بودند، چنان که در زمان حضرات امیرالمؤمنین، امام حسن، امام حسین (ده سال قبل شهادت) و امام سجاد علیهم السلام، اسوهی “ولیّ الله شناسی” و تبعیت و حمایت از امام زمانشان بودهاند.
ب – حضرات زینب، ابوالفضل و علی اکبر علیهم السلام که بیشتر به واسطهی کربلا مشهور شدهاند، پیش از کربلا نیز از چهرههای بسیار شاخص در تقوا، علم، معرفت، حکمت، اخلاق و پایبندی و مراقبت و محافظت از امانات الهی، از جمله “ولایت و امامت” بودهاند؛ تا جایی که به حضرت عباس علیه السلام، “ابوالفضل – پدر علم و دانش و سایر فضایل”، و به حضرت زینب علیهاالسلام، “عقیله و عالمهی بدون معلمه، مفسره، نائبة الزهراء علیهاالسلام … میگفتند و به حضرت علی اکبر علیه السلام: “شِبه پیامبر” و به لحاظ خَلق و خُلق ( شکل و اخلاق) شبیهترین انسانها به ایشان میگفتند.
بنابراین، ایشان همیشه موحد، مؤمن، متقی، عالم، بصیر، حکیم … و امانتدار ودیعههای الهی، از جمله “قرآن مجید و عترت (امامت) بودهاند و به همین دلیل باید اسوه (الگوی) ما قرار گیرند.
اسماء (یا صفات الهی) – خلیفة الله
کل عالَم خلقت، تجلی اسماء الله میباشد. سبب این که ما خداوند متعال را با “اسمها = نشانههایش” میشناسیم، تعیّن خارجی آنها و یا به تعبیری دیدن آنهاست، نه فراگیری چند لفظ و معانی آنها.
اگر کسی چپزی مانند “طلا” را نه صورت واقعی دیده باشد و نه در عکس، یا فیلم و …، صدتا کتاب راجع به طلا بخوانید نیز متوجه نخواهد شد که “طلا” چیست؟
اگر آدمی، علم، حکمت، قدرت، جمال و جلال و رحمت را ندیده باشد، هر چه به او یاد و توضیح دهند که خداوند متعال “علیم، حکیم، قادر، جمیل، جلیل و رحمن و رحیم است، هیچ درک و شناختی نخواهد داشت؛ اما وقتی این نشانهها را در کتاب خلقت میبیند، شرح، تفصیل و تفسیر آنها در کتاب وحی را درک مینماید.
●- البته که به قول معروف: «خلیفه باید دارای ویژگیهای مُستَخلَف خود باشد»؛ و در میان مخلوقات عالم، که همه تجلی اسمای الهی هستند – منتهی هر کدام به اندازهی ظرفیت وجودی خود – آدم مصطفی (برگزیده) گردید؛ یعنی این “اسم”ها در او بیشتر تجلی یافته است و نسل او نیز قابلیت خلیفة الله شدن دارد – از نیروی تجلی بیشتر و کاملتری برخوردار میباشد و باید سعی نماید که این استعدادها را هر چه بیشتر به فعلیت برساند. لذا هنگام آفرینش انسان فرمود: میخواهم خلیفهی خود را در زمین قرار دهم «إِنِّي جَاعِلٌ فِي الْأَرْضِ خَلِيفَةً / البقره، 30».
مَلَک (فرشته)، به هیچ وجهی نمیتواند “آدم” شود، ولی آدم میتواند مَلَک شود و سپس از آن هم فراتر رود! به قول سعدی (ره):
رسد آدمی به جایی که به جز خدا نبیند
بنگر که تا چه حد است مکان آدمیت
●- در میان آدمیان نیز که همگی تجلی اسما و صفات الهی هستند [یا بالقوه میتوانند باشند]، درجات کمال متفاوت است. علم معلم، بیشتر از دانشآموز است – علم استاد بیشتر از معلم است – درجات برخورداری آدمیان از رأفت، جود، کرم و رحمت در افراد متفاوت است و برخی نیز به جای سیر صعودی و رشد، سیر نزولی را طی میکنند و بدتر از حیوانات میشوند. «كَالْأَنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ».
●- در میان انسانهای رشد و تکامل یافته نیز عدهای به بالاترین حد رسیدهاند؛ به تعبیری از همه به کمال محض (خداوند سبحان) مقربتر شدهاند؛ که به آنها “انسان کامل” گفته میشود.
این گروه از انسانها، “مَظهر اتمّ اسمای الهی” هستند، یعنی “اسماء الله” بیشتر و کاملتر از تمامی مخلوقات، در آنها تجلی یافته است، نه این که دیگران هیچ مرتبهای از آن کمالات را ندارند؛ اگر نداشته باشند که نه خود را میشناسند، نه عالَم هستی را، نه انسانهای کامل را و نه خداوند سبحان و متعال را خواهند شناخت!
اسماء الحسنی
از این رو، امام صادق علیه السلام، در شرح، تفسیر و تأویلِ آیهی مبارکهی «وَلِلَّهِ الْأَسْمَاءُ الْحُسْنَى فَادْعُوهُ بِهَا – و اسمهای نیکو مال خداست، او را با آنها [این اسما] بخوانید / الأعراف، 180»، میفرمایند:
«نَحْنُ وَ اَللَّهِ اَلْأَسْمَاءُ اَلْحُسْنَى اَلَّتِي لاَ يَقْبَلُ اَللَّهُ مِنَ اَلْعِبَادِ عَمَلاً إِلاَّ بِمَعْرِفَتِنَا» (اصول کافی / ترجمه مصطفوی؛ ج 1،ص 196)
ترجمه: سوگند بخدا مائيم آن نامهاى نيكو كه خدا عملى را از بندگان نپذيرد مگر آنكه با معرفت ما باشد.
این بیان مبتنی بر منطق وحی و تصدیق عقل است:
●- کدام عملی پذیرفته میشود؟ عملی که برای خدا باشد، “لوجه الله” باشد.
●- چه کسی کار را برای خدا انجام میدهد؟ کسی که خداوند را شناخته و به او ایمان آورده است.
●- خدا چگونه شناخته میشود؟ با اسماء (نشانهها)یش – همچون هر چیز دیگری.
●- همه چیز اسم خداست، پس چه کسی درستتر و کاملتر میشناسد؟ آن که “اسماء الحسنی”، یعنی “مظهر اتمّ اسماء – نشانههای جامع و کامل خدا” که همان انسانهای کامل [اهل عصمت علیهم السلام] میباشند را بشناسد.
***- و مقصود از این شناسایی، شناسایی شناسنامهای و یا تاریخچهای نمیباشد، چرا که آن را هر کافری نیز میتواند بشناسد؛ بلکه شناخت مقام، جایگاه و ولایت و امامت آنان میباشد. تا چنین شناختی نباشد، تبعیتی نیز صورت نمیپذیرد و تا این تبعیت نباشد، رشد، کمال، قرب و فلاحی نیز حاصل نمیگردد.
مرجع حاجات
مرجع حاجات آدمی و تمامی مخلوقات، فقط و فقط “الله جلّ جلاله” میباشد که خالق، مالک، ربّ و رازق آنهاست. «يَسْأَلُهُ مَنْ فِي السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ كُلَّ يَوْمٍ هُوَ فِي شَأْنٍ – هر كه در آسمانها و زمين هست، از او درخواست مىكند؛ [پس] هر زمان او در كارى است / الرّحمن، 29».
پس، اگر کسی به غیر از خدا را “مؤثر در وجود و مرجع حاجات” بداند، “کفر” است و اگر کسی دیگران را در کنار خداوند سبحان، “مؤثر در وجود و مرجع حاجات” بداند، “شرک” است:
«أَمَّنْ يَبْدَأُ الْخَلْقَ ثُمَّ يُعِيدُهُ وَمَنْ يَرْزُقُكُمْ مِنَ السَّمَاءِ وَالْأَرْضِ أَإِلَهٌ مَعَ اللَّهِ قُلْ هَاتُوا بُرْهَانَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ صَادِقِينَ» (النّمل، 64)
ترجمه: یا [کیست] آن که آفرینش را آغاز کرد، سپس آن را تجدید میکند، و کسی که شما را از آسمان و زمین روزی میدهد؛ آیا معبودی با خداست؟! بگو: «دلیلتان را بیاورید اگر راست میگویید!»
پس، اهل عصمت علیهم السلام نیز مستقلاً مرجع حاجات نیستند، نه تنها خودشان چنین ادعایی نداشتند، بلکه خود نیز حاجتمند بودند و به درگاه ربوبی دعا مینمودند.
رجوع ما به اهل عصمت علیهم السلام
بنابراین، رجوع ما به اهل عصمت علیهم السلام، رجوع به “وسیله” است، نه رجوع به مرجع، چرا که عالم هستی، دارِ علت، معلول، اسباب و وسیله است، چنان که میلیاردها وسیله لازم است تا لقمه نانی به ما برسد؛ به قول سعدی (ره) : «ابر و باد و مه و خورشيد و فلک در کارند – تا تو ناني بکف آری و به غفلت نخوری».
رجوع ما به اهل عصمت علیهم السلام، رجوع به “وسیله”هایی است خداوند متعال فرمود برای رشد، کمال، تقرب من و بالتبع فلاح و رستگاری حقیقی و ابدی، به این وسیلهها متوسل شوید، نه این که آنها را مرجع حاجات خود بدانید:
«يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَابْتَغُوا إِلَيْهِ الْوَسِيلَةَ وَجَاهِدُوا فِي سَبِيلِهِ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ» (المائدة، 35)
ترجمه: ای کسانی که ایمان آوردهاید! از (مخالفت فرمان) خدا بپرهیزید! و وسیلهای برای تقرب به او بجوئید! و در راه او جهاد کنید، باشد که رستگار شوید!
چند مثال:
●- علیم و معلم، خداوند متعال است، اما شما به وسیله رفتن به مدرسه، کتاب و تدریس معلم و تمرین و …، علم میآموزید.
●- رازق مادی و معنوی، خداوند متعال است، اما شما به وسیلهی کار، تلاش، استفاده از علم و ابزار و …، رزق به دست میآورید.
●- هادی (هدایت کننده)، فقط و فقط خداوند سبحان است، اما به وسیله پیامبر، وحی (کتاب)، دین، شریعت، ولایت و امام و …، بندگانش را هدایت مینماید، پس بندگانش نیز فقط با توسل به همین وسایل، هدایت خواهند شد.
●- تلاوت قرآن کریم و اقامهی نمازهای واجب و مستحب، هدف نیستند، بلکه “وسیلهی رشد و قرب” هستند، هدف همان “ذکر [یاد] خداوند است که بالاتر از همهی اینهاست، چرا که همهی اینها، وسایلی برای نیل به آن هدف میباشند:
«اتْلُ مَا أُوحِيَ إِلَيْكَ مِنَ الْكِتَابِ وَأَقِمِ الصَّلَاةَ إِنَّ الصَّلَاةَ تَنْهَى عَنِ الْفَحْشَاءِ وَالْمُنْكَرِ وَلَذِكْرُ اللَّهِ أَكْبَرُ وَاللَّهُ يَعْلَمُ مَا تَصْنَعُونَ» (العنکبوت، 45)
ترجمه: آنچه را از کتاب (آسمانی) به تو وحی شده تلاوت کن، و نماز را برپا دار، که نماز (انسان را) از زشتیها و گناه بازمیدارد، و یاد خدا بزرگتر است؛ و خداوند میداند شما چه کارهایی انجام میدهید!
*** – اگر خداوند متعال وحی را به وسیله پیامبرش به ما ابلاغ نمود، و ما را به وسیلهی ولیّ و حجت و امامش هدایت نمود، ما نیز چارهای جز این که با توسل به ایشان، وحی را اخذ نموده و مسیر هدایت را بپیماییم.
پس، رجوع به “وسیله” برای رسیدن به “هدف” میباشد، نه این که وسیله خودش هدف است! لذا رجوع به اهل عصمت علیهم السلام در گرفتاریها، نیازها و …، برای این است که خداوند متعال، آنان را “امام الرّحمة” و واسطهی فیض خودش قرار داده است، نه این که آنها مستقلاً مرجع حاجات باشند و بتوانند بدون اراده و اذن الهی، کاری انجام دهند.